جدول جو
جدول جو

معنی راه گم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

راه گم کردن
(تَ کَ دَ)
گمراه شدن. از راه بدر شدن. از راه بیکسو افتادن. به بیراهه افتادن:
چون کسی کو گم کند در خانه تاریک راه
طفل اشک امشب بچشمم تاسحر گردیده است.
مخلص کاشی (از بهار عجم).
طامع نکند مصلحت خویش فراموش
لقمه به مثل گم نکند راه دهن را.
ملک الشعراء بهار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کی کَدَ)
راه متعارف را گذاشتن و براه دیگر رفتن. (بهار عجم). راه کج کردن. از راه غیرمتعارف رفتن بمنظور فریب دادن دشمن:
راه چپ کرد حریفانه بهار از چمنم
غنچه ماندم من و هنگام شکفتن بگذشت.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(رِ اَ تَ)
فراموش کردن. از یاد بردن. ترک گفتن. وانهادن:
نه خاقانیم نام گم کن مرا
که شد نام و ننگی که من داشتم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ نُ / نِ / نَ دَ)
در تداول عامه، پی گم کردن. اثر چیزی یا کاری را از بین بردن. ایز گم کردن. بمجاز، گمراه ساختن. توجه و نظر کسی را از چیزی اصلی منحرف گردانیدن و بسوی چیز دیگر کشانیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از رد گم کردن
تصویر رد گم کردن
گمراه ساختن، منحرف گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار